هر راهی به حق منتهی نمی شود
هر راهی به حق منتهی نمی شود
بحث صراطهای مستقیم که امروزه مطرح است بحث تازه ای نیست و در گذشته نیز وجود داشته است .این اندیشه بیشتر از سوی صاحبان گروههای انشعابی مطرح می شد . طرح این موضوع به ایشان کمک می کرد تا آنان نیز خود را محق نشان دهند و از تزلزل هواداران در برابر هجمه استدلال ها و برهان های اندیشمندان مکتب فراگیرتر جلوگیری کنند . از این دست آویز بیش از همه ، صوفیه بیشترین بهره ها را برده اند . ابداع عنوان و شیوه «طریقت » در برابر شیوه معمول دینداری و شریعت که مجموعه گسترده ای از باورها ، آموزه ها و دستور العمل های زندگی است در همین راستا صورت گرفته است . آنان با گریز از پایبندی عملی به آموزه های دینی که نوعی مجاهدت همیشگی در مسیر بندگی خداست راهکارهای ابداعی خود را برای نحوه بندگی پیشنهاد می کردند و برای این که به جهت خروج از مسیر معمول شریعت ، گمراه خوانده نشوند چنین عنوان می کردند که همه راهکارها به خدا منتهی می شود . با این تدبیر راهکار ابداعی آنان نیز حق می نمود . برخی از گروه های انشعابی همسو با صوفیه حتی صریحا اعلام می کردند یهودیان و مسیحیان نیز بر حق هستند ولی ما خود مسلمانیم [1] .
در این که بسیاری از نحله ها و گروهها در تلاشند به سوی حق و خدا حرکت کنند جای شکی نیست اما سخن در اینجاست که آیا همگی آنان به حق راه می یابند یا نه ؟ به تجربه ثابت شده که خیلی از راه ها فرد را به مقصد نمی رسانند . فطرت آدمی نیز شاهد و گواه آن است که درعالم راستی و ناراستی و حق و باطلی وجود دارد . آدمی فطرتا می داند که همه افکار و عقاید، حق و همه رفتارها و کردارها ، عدل و همه گفتارها و پندارها، راست نیستند. همچنان که وجدان آدمی گواهی می دهد که همه اینها باطل نیستند. از این روست که قرآن کریم تلاش های عبادی کافران را همچون رفتن پی سراب می داند که فرد را به مقصد یعنی آب و رفع عطش نمی رسانند ؛ «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ [2]؛ کسانى که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب مىپندارد امّا هنگامى که به سراغ آن مىآید چیزى نمىیابد، و خدا را نزد آن مىیابد که حساب او را بطور کامل مىدهد و خداوند سریع الحساب است! .» امیر مومنان نیز در باره خوارج می فرماید[3] آنان گروهی در پی حق بوده اند ولی به خطا رفته و بدان نرسیده اند بر خلاف کسانی مثل معاویه که از ابتدا در پی باطل بوده و بدان رسیده اند . به خاطر وجود چنین خطراتی در مسیر رسیدن به حق است که خداوند برای راهنمایی انسان ، نشانه ها ، حجت ها و هادیانی را قرار داد . البته در فطرت اولیه انسانی قدرت شناخت حق از باطل وجود دارد [4] اما این توانایی فطری در اثر آفاتی مثل گرایش های شهوانی و غرور و غفلت ، تحلیل می رود و از کارایی آن کاسته می شود .
آنچه گفتیم مقدمه بود برای پرداختن به فرمایش امام کاظم علیه السلام و تصریح ایشان به حق جویی و خداجویی نحله ها و مکاتب گوناگون و متضاد و به مقصد رسیدن گروهی و گمراه شدن و به مقصد نرسیدن گروه های دیگر .
این سخن ایشان بخشی از نامه ای است که در زندان و در جواب نامه علی بن سوید یکی از شیعیان اهل مدینه نوشته اند . علی بن سوید به دلیل احساس خطر از گمراهی شیعیان ضعیف و کم اطلاع ، دست به نگارش این نامه زده بود . امام در مقدمه نامه و پیش از آغاز متن نامه و پاسخ سوالات علی بن سوید عبارتی به عنوان حمد و ثنایی الهی دارند که به نظر به می رسد با حال و هوای متن نامه و پرسشهای علی بن سوید در ارتباط است . حضرت در مقدمه می نویسند :
بسم الله الرحمن الرحیم . الحمد لله العلی العظیم الذی بعظمته ونوره أبصر قلوب المؤمنین ، وبعظمته ونوره عاداه الجاهلون ، وبعظمته ونوره ابتغى من فی السماوات و من فی الارض إلیه الوسیلة بالاعمال المختلفة والادیان المتضادة ، فمصیب ومخطئ ، وضال ومهتدی ، وسمیع وأصم وبصیر وأعمى حیران ، فالحمد لله الذی عرف و وصف دینه محمد ( صلى الله علیه وآله ) .
به نام خداوند رحمن و رحیم . ستایش ویژه خداوندی است که به واسطه عظمت و نورش دلهای مومنان بصیرت یافته و نادانان با او به دشمنی برخاسته اند و اهالی زمین و آسمان به وسیله اعمال مختلف و دین های متضاد در صدد نزدیکی به او بر می آیند و در نتیجه گروهی به هدف می رسند و گروهی خطا می روند ، گروهی راه را گم و گروهی ره می یابند ، گروهی شنوا و گروهی ناشنوا می گردند ، گروهی بصیرت می یابند و گروهی دچار کوری باطن و سرگردانی می شوند . پس ستایش خدایی راست که کسی چون محمد مصطفی (ص) دین حقش را به ما شناساند .
امام کاظم علیه السلام در این جا به دو حقیقت تامل برنگیز و مکمل هم ، به طور توامان توجه نشان داده است ؛
1. پیروان ادیان می خواهند از طریق دین و رفتارهای دینی خود به خدا نزدیک شوند .
2. داشتن چنین هدفی به این معنا نیست که از هر مسیر و به هر وسیله ای می توان به این هدف رسید . این امر در تمام اهداف قابل مشاهده است و به تجربه ثابت شده که همه راهکارها انسان را به هدف و مقصد نمی رسانند . بنابر این بشر حتی در مسیر رسیدن به مهم ترین هدف حیات انسانی یعنی نزدیک شدن به پروردگارش نیز دچار آفت می شود و گاه از مسیر درست و صراط مستقیم منحرف شده و راه را گم می کند و دچار سرگردانی و حیران می شود . این سخن حضرت آشکارا هم بر مشترک بودن هدف در خیلی از ادیان و مکاتب گوناگون و متضاد تاکید می کند و هم تصریح می نماید که راهکارهای بسیاری از آنان در رساندن پیروان بدین هدف اشتباه است و هوداران را بدین مقصد نمی رساند بلکه در مسیرهای انحرافی آنان را حیران و سرگردان وامی گذارد .
نتیجه آنکه این فرمایش حضرت ، تاکید دارد که راه های پیشنهادی دیگر ادیان به جز اسلام ، افراد را به مقصد قرب پروردگار نمی رسانند و صراط آنها مستقیم نیست بلکه این راه ها انحرافی هستند و مسیر مستقیم یکی بیشتر نیست و آن دین الهی است که به وسیله پیامبر خاتم محمد مصطفی تبیین شده است .
گفتنی است این نامه حضرت دارای نکته های فراوانی است . چنانچه فرصتی دست دهد در یادداشتهای بعدی به آنها خوهیم پرداخت.
متن کتاب کافی
الکافی ج 8 ص 124 ح 95 : عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن إسماعیل بن مهران ، عن محمد بن منصور الخزاعی ، عن علی بن سوید ، ومحمد بن یحیى ، عن محمد بن الحسین عن محمد بن إسماعیل بن بزیع ، عن عمه حمزة بن بزیع ، عن علی بن سوید ، والحسن بن محمد ، عن محمد بن أحمد النهدی ، عن إسماعیل بن مهران ، عن محمد بن منصور ، عن علی بن سوید قال :
کتبت إلى أبی الحسن موسى ( علیه السلام ) وهو فی الحبس کتابا أسأله عن حاله وعن مسائل کثیرة فاحتبس الجواب علی أشهر ثم أجابنی بجواب، هذه نسخته :
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله العلی العظیم الذی بعظمته ونوره أبصر قلوب المؤمنین ، وبعظمته ونوره عاداه الجاهلون ، وبعظمته ونوره ابتغى من فی السماوات و من فی الارض إلیه الوسیلة بالاعمال المختلفة والادیان المتضادة ، فمصیب ومخطئ ، وضال ومهتدی ، وسمیع وأصم وبصیر وأعمى حیران ، فالحمد لله الذی عرف و وصف دینه محمد ( صلى الله علیه وآله ) .
این متن در کتاب رجال کشی نیز این گونه آمده است :
رجالالکشی ص 454 ح 859 : حدثنی حمدویه قال حدثنا الحسن بن موسى عن إسماعیل بن مهران عن محمد بن منصور الخزاعی عن علی بن سوید السایی قا ل کتبت إلى أبی الحسن (ع) و هو فی الحبس أسأله فیه عن حاله و عن جواب مسائل کتبت بها إلیه؟ فکتب إلی.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله العلی العظیم الذی بعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنین و بعظمته و نوره عاداه الجاهلون و بعظمته ابتغى إلیه الوسیلة بالأعمال المختلفة و الأدیان الشتى فمصیب و مخطئ و ضال و مهتد و سمیع و أصم و بصیر و أعمى حیران فالحمد لله الذی عرف وصف دینه بمحمد (ص) .
--------------------------------------------------------------------------------
پاورقی ها :
[1] .مناقب آل ابی طالب , ابن شهر آشوب ج 1 ص 265 : الشرذمة النصیریة ینتمون إلیه (محمد بن نصیر) و هم قوم إباحیة ترکوا العبادات و الشرعیات و استحلوا المنهیات و المحرمات و من مقالهم أن الیهود على الحق و لسنا منهم و أن النصارى على أحق و لسنا منهم.
[2] . نور : 39.
[3] . امیر مومنان در هنگامه شهادت در باره خوارج و معاویه می فرمایند : بعد از من با خوارج پیکار نکنید زیرا کسی که به دنبال حق بوده و دچار خطا شده و بدان نرسیده همسان کسی که از اول به دنبال باطل بوده و بدان رسیده ، نیست ؛ لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَکَهُ .(نهج البلاغة کلمات قصار شماره 61) . این بدان معناست که حتی گروههای خطرناکی مثل خوارج نیز در پی حق بوده اند اما دچار آفات شده اند و از رسیدن بدان بازمانده و گمراه شده اند .
[4] . ٍ . امیر مومنان علیه السلام در توصیف انسان و خلقتش می فرماید : با دمیده شدن روح در انسان ، او مجهز به شناختی می شود که به وسیله آن می تواند حق را از باطل تشخیص دهد . ( نهج البلاغة : خطبه 1 : ... ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یُجِیلُهَا وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ . )